×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× ///////////////////////////////////
×

آدرس وبلاگ من

alester.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/alester

رازی میان ما

می گفتم ای درخت
می گفت : جان من
می گفتم : اشیان بهاری ؟
می گفت : اگر بیاید . اری
می گفتم : از بهار چه می خواهی ؟
می گفت : از بهار جوانی
می گفتم : از نسیم ؟
نمی گفت
اه ای نسیم ... رازی در این نگفتن است
ایا درخت را چه هراسی است
از گفتن نیاز نهانش ؟
ایا تویی که با همه نرمی
قفلی نهاده ای به دهانش ؟
شاید که او امید دویدن را
بیم درنگ و شوق رسیدن را
پر سوی افتاب کشیدن را
لب ناگشوده از تو طلب دارد
ایا تو راز او را نشنیدی ای نسیم
یا با سکوت پاسخ او دادی ؟
یا با زبان برگ سخن گفتی ؟
اه این زبان مشترک تست با درخت
ایا به او نگفتی : ای دوست
من می روم... تو رفتن نتوانی
من می رسم ... تو بر جای می مانی
این نابرابری چه عجب دارد ؟
بیرحمی ای نسیم
من با درخت همدم و همدردم
هم سبزم ای برادر هم زردم
من نیز ارزوی پریدن را
پر سوی افتاب کشیدن را
همچون درخت از تو طلب کردم
اما اگر درخت کلامش را
زیر زبان برگ نهفته ست
من با زبان سرخم فریاد می کشم
بیرحمی ای نسیم
ایا زبان سرخ سر سبز را هنوز بر باد می دهد ؟
از این خطر چه باک ؟
این حرف را درخت به من یاد می دهد
پس بشنو ای نسیم
ما هر دو را به سوی بهاران بر
تا افتاب را بشناسیم ای نسیم
یکشنبه 24 مهر 1390 - 12:32:41 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم